نامه ای به دخترم
بسم الله
سلام نازنینم
حالت خوبه؟
یعنی تو الان داری چیکار میکنی؟!!!!!! J
یه متنیو خوندم بنظرم رسید باهات درمیون بزارمش.
عزیزم
خیلی از مرد ها هم شعر نمیخوانند یا زیادی رمانتیک نیستند....
بلد نیستند هر روز روی یک تکه کاغذ قلب شکل بنویسند ؛دوستت دارم؛ و روی یخچال بچسبانند...
یا یکهو
برایت پیام بفرستند؛هوای خواب ندارد،دلی که کرده هوایت.."
آن ها " دوستت دارم" هایشان را جور دیگری حالی ات میکنند...
نه که بلد نباشند ها...نه
اما عشقشان انقدر عمیق است که توی کلام نمیگنجد...
توی یک "دوستت دارم" و "عاشقتم" جا نمیشود...
یک دوستت دارم اساسی قشنگی توی دستپاچگی هایشان وقت گریه کردنت پنهان است...
و یکی توی شرمزدگی بوسه های سریع و بی مقدمه شان..
و یکی..
یکی اش بی شک آن برق توی چشمانشان است وقتی از چیزی می ترسی و خدت را توی آغوششان جا میکنی...
این ها
خود امنیتند...
خود آرامش....
خود عشق...
این متن از فاطمه صابری نیا بود عزیزکم.
توی سراشپز پاپیون.
دخترک نازم
اینکه چطور، با چه کسی و در چه زمانی بخوای زندگیت رو شریک بشی بعهده ی خودته.
زمانی که مامان کوچیک بود
تو انیمیشن ها میدید که شاهزاده ای سوار بر اسب سفید،پس از تحمل سختی ها و گذشتن از خطرها،به خواستگاری دختر پادشاه میومد و اونها تا اخر عمر خوشبخت بودن.
ذهنیت من و هم نسلام همین طور شکل گرفت.که شاهزاده ای بیاد دنبالت و خوشبختت کنه.
شاید برای همین پدر و مادرهای ما بجای یاد دادن سم زندگی،دخترهاشون رو شاهزاده و پرنسس بار میاوردن
تا کس دیگه ای بیاد و خوشبختشون کنه.
خیلی از هم نسلای من و خاله جونا بلد نیستن خودشون ،خودشونو خوشبخت کنن.
بزرگتر که شدم و نوجوون،جریانای فمنیستی تو ایران نفوذ پیدا کرده بود.
و کم و بیش همه ازش اطلاعاتی داشتن.
فمنیست ها میگفتن تا کی تکیه به جنس مخالف!واین تاکی پشتش خیلی چیزها بود:یکیش اینکه من نیاز به هیچ مردی ندارم تا منو خوشبخت کنه!خودم خوشبختیمو میسازم!من نیاز ندارم به خیلی چیزای دست و پاگیر،مثل حجب و حیا،مثل حمایت مردها،مثل زنانگی!
تفکر ما از یک شاهزاده ی منتظر،به یک مبارز حریف طلب تبدیل شد.