ماتیتی

احساسات رقیق یک قلم..

ماتیتی

احساسات رقیق یک قلم..

ماتیتی

هوالاول
ما تیتی یعنی ماه تیتی.یعنی شکوفه ماه.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

لحظه ای که خط دوم بیبی چک انقدر سریع و قاطعانه پررنگ شد

از یک نگاه سرسری و گذرا

رسیدم به یک جفت چشم گرد شده😅

دزدکی نگاه میکردم و نگاه میدزدیدم

باور کردنی نبودی

فراتر از تصور...

جالبتر عکس العمل بابانون بود

اوهم نگاه میدزدید و زیرزیرکی میخندید

هردویمان خودمان را زده بودیم به ان راه🙄

من دچار تغییرات شگرف و یکهویی نشدم(جز همان ویار دیوانه که پاچه ام را ول نمیکرد😒)گاهی فراموشم میشود یک موجود 230گرمی درون بطنم زندگی میکند..

اما وقتی قلبم حضورت را حس میکند عمیق میشوم..

انگار راه های اسمان باز شده اند،جبرئیل شده ای مادر؟

مرا به عمق جهان میبری ؟!

فیلسوف کوچکم

دیروز بعد از چند هفته قایم موشک بازی نشان دادی جنسیتت چیست

من و بابا.نون بازهم خودمان را زده بودیم ان راه🙄😅😅

عکسهای سونویت را با دقت نگاه میکردم که کله ات را تشخیص دهم!تازه برای پدرت هم سخنرانی میکردم که این قلبش است،این پایش!

ما دوستت داریم

تازه داریم خاله بازی مادر پدر بودن را تمرین میکنیم😁

یادت هست؟دو هفته پیشتر(هفته شانزدهم)خانوم دکتر تو را بمن نشان داد و گفت انگشتت را میخوری؟😍😍😍

من غش❤

اشک برای بار اول انجا ریخت

از ذوق زدگی

خانوم دکتر هم کلی قربان صدقه ات رفت(از همین حالا دلبری هایت را شروع کرده ای😎)

بابا.نون گفت :سونو دقیق هست؟گفتم اره.

دقیقا نشان داد بچم سالمه😍

دقیقا نشان داد وروجکم بزرگتر شده😍

دقیقا نشان داد قلبش پرصلابت میزند 😍

میگویند هوو اورده ای برای خودت،اری؟نمیدانند تو در جای خودت نشسته ای؟دقیقا در جای خودت❤

اگر هم هوو بازی دراوردی خودم دمت را میچینم😎😁😂الکی که نیست بابا.نون اول شوهر خودم بوده😝

فعلا خاله قزی

۰ نظر ۳۱ شهریور ۹۸ ، ۰۶:۵۳
تی تی 1

اولین باری که تورا به عنوان موجودی زنده در درونم ، موجودی که محبتی به او دارم نه فقط حس مسئولیت،پذیرفتم

شب تولد امام هادی بود.

روی مبل دونفره نشسته بودم که ناگهان دست رو دلم کشیدم و قربان صدقه ات رفتم

تو اندازه ی حبه ی انگور بودی

از تو معذرت خواستم بابت اینکه ناامید هستم از اینهمه ویار

دوران سختی بود.بدنم واکنش نشون میداد به هرچیزی.

 

۰ نظر ۲۵ شهریور ۹۸ ، ۰۲:۳۸
تی تی 1