عذر بدتراز گناه-هرمان
سه شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۲:۰۶ ق.ظ
هوالهو
سرخ.سرخِّ سرخ.مثل لبو.یا نه مثل دانه های یاقوتی انار...
پوست لبش رو بی هوا کند.مزه شور خون رو حس کرد.سرخ مثل خون...
-ازم ناراحتی؟
نگاه عمیق..
-اه چشات مث غاره..این جوری زل نزن تو چشمم.چشات اصلا ته نداره...
قطره خون بزرگتر شد...دنیا رو خون گرفت....چشاش و خون گرفت...
میخواستم حرصتو در بیارم!خودت میدونی من چقدر دوست دارم...میخواستم آزمایشت کنم ببینم چقدر دوسم داری
تند و دست پاچه..خودش هم نمیدانست چه میگوید انگار
سرش پاین بود
-هری..
سرش تند بالا امد...اخم سبک و عمیق...
-باشه بابا هرمان جونم،آروم شدی؟من که برات توضیح دادم..هومن رو مه هم میشناسی،همکلاسیمه دیگه،بخدا...
نگاه سنگین و عمیق
-باشه قسم نمیخورم.پسر چشم پاکیه!اگه بدونه من چه دسیسه ای کرده بوم اصلا نگام نمیکرد...
نگاه خاص هرمان...
۹۶/۰۸/۰۲