ماتیتی

احساسات رقیق یک قلم..

ماتیتی

احساسات رقیق یک قلم..

ماتیتی

هوالاول
ما تیتی یعنی ماه تیتی.یعنی شکوفه ماه.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

یادی از او

شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۷ ب.ظ

۲۷مهر۱۳۹۲

۱۶:۴۳:۳۲

هوالحی
امروز مراسم ختم مادربزرگ دوستم بودم.
یاد اون شبی افتادم که مادربزرگ خودم فوت کرد....آخه یجورایی وضعیت من ودوستمشبیه به همه...موقع جدا شدن روح از بدن مادربزرگامون کنارشون بودیم،و واقعا کسی نمیتونه این چیزی که میگم رو درک کنه مگه اینکه تو شرایطش قرار بگیره هووووووووووووووووووووووف...
خدا همه رفته ها رو بیامرزه،ولی واقعا مرگ چیه؟آشناس یا غریبه؟ترسناکه یا نه دوستداشتنیه؟
میگن مرگ مث یه پله که آدم ازش رد میشه..اگه پله که نباید ترسی داشته باشه،پس چرا ما انقدر ازش میترسیم که خودمونو میزنیم به فراموشی؟؟؟؟؟؟!!!!و حتی بعد یه مدت رفته ها رو فراموش میکنیم!
۹۶/۰۷/۲۹
تی تی 1

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی